بينايي دل
بعضي نابينا ها،نابينايي چشمشان آن قدر زياد است كه چيزي نمي بينند،پيش پايشان را هم نمي بيند، اما اگر چراغ را خاموش كني ،يك فرقي مي فهمند و مي گويند روشن يا خاموش شد. يا وقتي كه دستشان را مي گيريد و از آفتاب به سايه واز سايه به آفتاب مي بريد، متوجه مي شوند. بعضي نابينا ها سايه و آفتاب را هم نمي فهمند، تاريك و روشن را هم درك نمي كنند.
ما هم گاهي ، چشم دلمان اين قدر نابينا مي شود كه نمي توانيم تشخيص دهيم كه آيا خدا از ما راضي است يا نيست، در حالي كه اگر خدا از انسان راضي باشد قلبش روشن و اگر ناراضي باشد قلبش تاريك مي شود. گاهي انسان وقتي غيبت مي كند، احساس مي كند كه دلش گرفته شد اين همان اندازه اي است كه انسان سايه وروشن را درك مي كند. گاهي انسان غيبت مي كند ، اصلا دلش هم تاريك نمي شود. تهمت مي زند ،ابداً رعشهء كلام هم پيدا نمي كند. خيلي راحت مي تواند تهمت بزند. گاهي انسان دروغ مي گويد و مضطرب هم نمي شود ،بعد هم پشيمان نمي شود.
اين چيست؟
اين يك نابينايي پيدا كرده كه سايه و آفتاب هم نمي فهمد. كارش سخت است.
گاهي انسان اينجور نيست . وقتي مثلا صحبت از خدا و خدمت با او مي شود واقعا احساس سبكي مي كند.وقتي صحبت دنيا و اينها ميشود ، احساس سنگيني مي كند و خودش بدش مي آيد. اين آدم مؤ من است كه اينطور است.
روايت داريم از رسول اكرم (ص) كه مي فرمايند: “مَن سَرَهْ حَسَناتُه وَ سائَتُه سَيّئاتُهُ فَذلِكَ المؤمنُ حقّا “
هر كس بدي هايي كه كرده ناراحتش كند و خوبيهايي كه كرده دلش را روشن كند، اين مؤمن حقيقي است.
پس شكر كنيد خدا را ، كه اگر يك وقت غيبت كرديد احساس مي كنيد از خودتان بدتان مي آيد، يا مثلا دفاع از مؤمني كرديد احساس مي كنيد مثل اينكه باري را زمين گذاشتيد و سبك شديد. اين از علامات مؤمن است كه خوب و بد را بفهمد .
انسان وقتي كه يك مقداري ايمانش قويتر شد مؤمن و غير مؤمن برايش فرق مي كند. مثلا وقتي كه مؤمن مي آيد دلش شاد مي شود ، وقتي غير مؤمن مي آيد يك خورده دلش مي گيرد. گاهي بعضي از اين هم بالاترند مؤمن تا مؤمن برايشان فرق مي كند. بعضي از مؤمنين هستند كه وقتي اينها را مي بيند، قلبش روشن مي شود. اينها مراتب دارد.
( بر گرفته از كتاب تمثيلات آيت اله حائري شيرازي)